طبق حرفای استاد من الان باید کنترل ذهنم رو به دست بگیرم
مسئولیتش رو به عهده بگیرم و روی پله عشق واستم
- يكشنبه ۲۸ خرداد ۰۲
- ادامه مطلب
این زندگی تازه و آرام
طبق حرفای استاد من الان باید کنترل ذهنم رو به دست بگیرم
مسئولیتش رو به عهده بگیرم و روی پله عشق واستم
این روزها منم و خودم
منم و خواسته هام
منم و انتخابهایی مستقل از دیگران
چه حس فوق العاده ای است
که با خودت در صلح باشی
دائم غر نزنی
و خودت رو زیر سوال نبری
کاش همیشگی بود
وقتی تحت تاثیر تغییرات هورمونی نباشم،یک زمانهایی از روز رو به شدت سرخوشم و با تمام وجودم احساس خوشبختی دارم و دلم میخواد اونو به همه دنیا منتقل کنم و درست همین مواقع هست که دلم میخواد بنویسم. تازگیها متوجه شدم قبلترها حالم که بد بود تمایل بیشتری به نوشتن داشتم اما الان ترجیحم اینه که اگر بد حالی رو می نویسم روی کاغذ بنویسم و کسی نخونه و گاهی حتی پاره میکنم میریزم دور و این یعنی "رشد" برای من . این یعنی اگرچه گاهی شک میکنم که از این دورههایی که شرکت کردم بهرهای برده باشم، اما ظاهرن در ناخودآگاه تاثیر خودش رو میگذاره و به مرور آشکار میشه.
چسبیده به همسر، پاهای سردم رو جا میدم زیر پتو و میچسبونم به پاهای گرم همسر. یک جوری هوا ابره که انگار غروبه و یک جوری خنک و بارونیه که حس میکنم هوا سرده و من الان باید یک گوشه خالی کنار بخاری پیدا کنم، یک بالش بزارم و دراز بکشم.
پُرم از تعریف کردنی
دلم یک بزم زنانه میخواهد و
بساط آش رشته و عصرانه
وارد ورودی راه پله که شدم، بوی یک عطر که رایحه غالبش کرم پودری بود و من رو می برد به روزای کودکی و بوی کرم پودر مامان به استقبالم اومد.
خودِ این روزهایم را عاشقم
گاهی برایش قهوه میریزم و با هم توی تراس غرق دلبری گلها و آواز بی وقفه گنجشگکان می شویم
گاهی به پیاده رویهای خودمانی دعوتش میکنم
و گاهی برایش هدیه های ریز و درشت می خرم
صبح ها توی آینه بهم زل میزنیم و شکلکهای خنده دار در می آوریم
و بعد از چند ثانیه میزنیم زیر خنده
و من از صمیم قلبم میگویم: " دوستت دارم دیوونه جذاب"