غ ـ ـزلوار:
۱+ با صدایی شبیه بیرون کشیدن دستمال کاغذی ناگهان بیدار شدم.ساعت ۶:۳۰ بود و این نشان دهنده یک چیز بود. پنیکی که به لطف داروهای جدید تنها توانش به زود بیدار کردن من و اضطرابهای صبحگاهی کاهش یافته. میز صبحانه را چیدم. با صدای قل قل کتری، یا خوشحالی چای را در قوری تمیزی (شستت قوری سخته :)) ) که روز قبل شسته بودم دم کردم. اشتهایم این روزها کم شده. با اینکه اضافه وزن ندارم از این اتفاق راضی ام. همسر برایم چایی ریخت و آخر صبحانه چقدر چسبید. ماهک را که رساندیم، رفتیم به میعادگاه این روزهایمان. به همسر گفتم اینجا مرا نجات میدهد.گفت داروها نجاتت میده.گفتم و اینجا بزرگترین کمک کننده است در کنار داروها. به معنای واقعی بهشت است. البته برای من. شاید نظر دیگران این نباشد.
۲+ آنقدر شیرین له و خسته ام که یکی از بهترین حس های دنیاست. چند ماه گذشته زندگی بسیار سخت گذشت اما کم کم دارم نزدیک می شوم به آن نقطه ای که با ذره ذره وجودم طلبش میکردم و میکنم. شستشوهای اضافی بر حسب عادت هنوز به قوت خودش باقیست اما دیگر خبری از اضطرابهای بسیار شدید، تب کردن، وحشت زده شدن و فاجعه سازیها نیست. این حسی است که از دیشب تجربه اش میکنم
۳+ پاروکسیتین را برای همیشه از زندگی ام حذف کردم. آنقدر به خاطرش اذیت شدم که هنوز نمیتوانم برای روزهایی که خوب بودم سپاس گزاری کنم. لطفا هرگز سراغ پزشک نما "علی کربلایی" پول دوست و لاشی نرید
۴+ کم کم سر و کله زندگی دارد پیدا میشود :)
۵+ من قبلا نه حاضر بودم روی سنگها بشینم و عمرا کیفم را روی خاک یا سنگ میگذاشتم
۶+ اینها به کنار. دیشب ماهک را بردم دکتر و برای کردن معاینه دکتر حمامش نکردم کاری که در گذشته اتجام نمیدادم احساس مرگ داشتم
۷+ در آرزوی اون لحظه ای هستم که به صلح درون برسم
ضحی جان ممنون برای لطفت. فقط چون گفتی نمایش نده من تایید نکردم و از همین جا تشکر میکنم
- دوشنبه ۳ ارديبهشت ۰۳