گاهی در ظاهر زندگی هیچ تغییر ناگواری رخ نداده اما متوجه چیزهایی میشی که قبلا فکر نمی کردی نداریش. به نظرت همه چیز عالی و سرِ جاش بوده اما ناگهان می بینی که خودتم نمی دونی کجای زندگی هستی و زانوهات خم میشه. میفتی روی زمین و حس می کنی دیگه نمی تونی پاشی و قد راست کنی. تمام حالتهای افسردگی درِت هویدا میشه و تو در سوگِ باورهات چنان غوطهور میشی که به زور خودت رو روی زمین می کشونی. اما بیخود نیست که میگن خواب خودش درمانِ. یک روز صبح میرسه که باز بیدار میشی و می بینی از سوگ درومدی. رنجت گوشه دلت کز کرده و تو دوباره میتونی ادامه بدی.
امسال مهر، ماه شلوغی بود. شنبه ها فرصت نفس کشیدن نداشتم. ماهک رو میبردم. مدرسه. بعد از مدرسه میرفتیم کلاس تنبک و بعد بدو بدو آماده میشدیم میرفتیم کلاس شنا و وقتی از حمام میومدم بیرون دیگه جون نداشتم. رسما کلاس شنا و این وسطا اومدن رفتن خواهرک و مامان اینا حسابی شلوغم کرده بود.
ماهک دوست داشت تولدش رو با مانلی بگیره ولی دقیقه نود به نظرمون رسید شرایط مامان اون مساعد نیست و کلا اینطوری شد که باهاشون رفتیم بیرون اما تولد کنسل شد و هنوزم که هنوزه کاری برای تولدش نکردیم. دو سه باری هم که برنامه گذاشتیم که بریم رستوران رباتیک (انتخاب ماهک برای تولدش) من سرِ حال نبودم و سردرد داشتم و نرفتیم.
علیرغم میلم به خاطر سرفه های ماهک مجبور شدیم شنا رو توی مرحله حساسی بی خیال بشیم. با این حال تصمیم دارم ده روز یک بار تفریحی بریم که هم ریه هاش اذیت نشه هم تمرین کنه و چیزهایی که یاد گرفته فراموشش نشه تا دوباره بره کلاس.
برای من زمانهایی که استخر میرفتم، رسما جزو عمرم محسوب نمیشد چون به هیچ چیز جز اون لحظه فکر نمیکردم و همه تلاشم این بود که بتونم درست شنا کنم. من 15 سالِ قبل و یک بار هم خیلی قبل از اون کلاس شنا رفته بودم و هر بار به دلیل رها کردنش، فقط دو چرخه و کرال پشت اونم ناقص توی ذهنم بود و از کرال سینه و قورباغه هیچی یادم نبود. الان کرال پشت به قول صبا 80% اوکی شده و شروع کرال سینه بود که مجبور شدم تعطیلش کنم. یک روزایی بود که اصلا دلم نمیخواست برم اما وقتی میرفتم دیگه دلم نمیخواست از آب بیام بیرون. گاهی آخر کار خودمو مهمون میکردم به جکوزی و یه مدیتیشن کوچیک. یک تجربه خیلی قشنگ و خوب بود در کنار ماه کوچولویی که مربی دایم میگفت خیلی خوب جلو میره.
روز آخر صبا گفت: " تو مهارت حرکتیت خیلی خوبه. با اینکه خونه جلوی آینه تمرین نکردی تو دو جلسه ریتمِ کرالِ پشتت اوکی شد. معمولا چهار پنج جلسه طول میکشه. رهاش نکن". وقتی بالاخره تونستم دستهام رو درست بزنم نه اون چیز شلخته ای که تو ذهنم بود، چنان لذتی برام داشت که متاسف شدم که این همه سال خودمو ازش محروم کردم و زودتر انجامش ندادم. اما میدونم که اگر ماهک نبود، من همچنان این کار رو انجام نمیدادم.
غزلواره:
+ وقتی حسش نیست اما میخوای به زور بنویسی اینطوری میشه دیگه
+ خونه بازارِ شامِ. از طرفی دلم میخواد همه چیز رو بشورم اما منتظرم این دو هفته رفت و آمد خواهرک و مامان اینا هم بگذره تا باز یک خونه تکونی کوچولو بکنم. خیلی دلم میخواد کار کنم اما به هزار دلیل حوصله پذیرفتن یک مسئولیت جدید رو ندارم.
+ اوفـــــــ چقدر دردم میاد وقتی یادِ حرفاش میفتم.
+ کاش میتونستم کمک بگیرم و یکی بیاد خونه رو از بیخ و بن بشوره و بسابه. لعنت به هر چی حساسیتِ اضافه است
+ دوباره دلم میخواد رنگی رنگی بپوشم
+ اندازه یک خونه لباس و ملافه کثیف باید بشورم. دو دور لباسشویی کار کرده و همچنان باید کار کنه.
+ یک سوال فنی:
چرا هر چی هم بخری باز هم لباس نداری؟ چرا پاییز شده و من لباس پاییزه ندارم؟ شما لباس پاییزی دارید؟ بعید میدونم
دلم یک کت کوتاه جین میخواد
یک شلوار چرم خفنِ جذب
یک کت کوتاه چرم
یک دامنِ کوتاه پلیسه درشتِ چهارخونه کرم قهوه ای
عه چه ست بامزه ای میشه این سه تا:))
خوب داشتم میگفتم...
یک جفت کفش مشکی کالج شیک
چندتا شال گرم خفن
یک عالم جورابِ خوشگل و لباس زیر
و تعداد متنابهی عطر خفن و رژ در رنگهای مختلف
و ....
+ راستی رنگ مورد علاقه تون چیه؟ من عاشقِ سبزم و در مقابلش اصلا نمیتونم مقاومت کنم مگذ عقلانی تصمیم بگیرم که سبز بسه، یک رنگ متفاوت بخر :))))
- جمعه ۵ آبان ۰۲