به وقت زندگی

این زندگی تازه و آرام

24. یکدنگی یا چی؟

محض ثبت تغییر رویه من با شروع این سه ماه

 

اومده اینجا و تازه تا سه ماه هم میخواد هر هفته بیاد. منِ خسته و له به خاطرش ۶ بیدار شدم که صبحانه بدم. 

بعد چون دوبار اون اس کوفتی با وجود داشتن شال و نیفتادنش اومده محض احتیاط بهش میگم کمی روسریتو بیار جلو، چنان پریده به من که انگار من خودِ خود منکرم.

و الان اینقدر ناراحتم که دلم میخواد دیگه نیاد

 

چند روز قبل که فهمیدم قبل از خونه ما میخواد بره سفر، بهش گفتم کاش سفرت بعد از خونه ما بود. گفت خوب میرم پانسیون. وقتی جای درستی پیدا نکرد به من پیام داده که "اشتباه کردم اونجا کلاس ثبت نام کردم" انگار که من ازش خواستم و اصرار کردم بیاد اینجا ثبت نام کنه و حالا من زدم زیرش

 

خواهرمه. خیلی خوبه اما واقعا واقعا واقعا یک سری اخلاقهاش خصوصا این جبهه گرفتنش هاش خیلی اذیت کنندست.  گوه زد به اوقات من و رفت

 

+ چه خوبه که بهترم. چقدر عصبانی بودم اون موقع. 

تازگی اینجا نیاز روح من است
.
.
.

به قول ماه کوچکم "قدرت جادویی، درونتِ"


من در بلاگ اسکای

https://life-time.blogsky.com/
Designed By Erfan Powered by Bayan