به وقت زندگی

این زندگی تازه و آرام

پایان رنج

 

رنج دردناک است و طاقت فرسا

اما زمانی که به پایان می‌رسد 

شیرین‌ترین لحظه‌های عمر را تجربه می‌کنیم

غزل

 

بعد از ده روز حالتها  و حس های عذاب آور، امروز خیلی خوبم. البته دیروز هم علائم ناراحت کننده نداشتم اما انرژی هام هنوز بالا نیومده بود. امروز ولی خیییییلیییی خوبم. یک مدته گیر دادم به آهنگ "دلمو بردی" مهراد جم و هر چقدر بخوام خوشحالی کنم و برقصم همش همین رو گوش می کنم البته ریمیکسش رو بیشتر گوش می کنم و حالا باهاش اون بالاهام :)))) 

دختره بود که خوردیم بهش؟ رفته شکایت کرده و دو هفته است همسر بنده خدا هی میره میاد برای هیچی. یعنی از ته قلبم آرزو می کنم بیمه یک ریال بهش نده تا هوس نکنه باز چراغ قرمز رو رد کنه و رو اعصاب کسی راه بره و چپ و راست زر بزنه که به زیبایی من آسیب زدید یا N میلیون بدید یا رضایت نمیدم. اونوقت الان میبینم تو برگه پزشکی قانونی نوشته که از ملاقات با جراح فک و صورت امتناع کرده :)))))  و بعد هی به منِ قرمساق نشنیده پیامهای مسخره بده و من زر زر اعصابم خورد بشه. اَه حرصم میگیره اینقدر نازک نارنجی ام تو این چیزا. اصلا به ت ..ممم :)))

ماهک شیرین تر از هر زمان دیگه ای شده. دلم میره براش. گاهی حس می کنم میخوام بمیرم براش و محکم می چلونمش اما خوشش نمیاد و اعتراض می کنه. باورم نمیشه یک آدم بتونه اینقدر تو رو تسخیر کنه اینقدر که حس کنی بدون اون نمیتونی نفس بکشی. خیلی می فهمه. خیلی وقتا حرفای قلمبه سلمبه میزنه. هر جا که نه ولی خیلی جاها میشه که میریم و براش ذوق مرگ میشن ملت. حس خوبی داره اما من رو نگران میکنه این واکنش ها. این که چه تاثیری در شخصیتش می گذاره و اینکه اینقدر توی چشم بودنش موجب آسیب بهش نشه. روزی که برای تست بردمش توی کلاس ارف، مربی کلاس اینقدر براش ذوق کرد و جیغ جیغ کرد که "وای خدا این عروسکِ یا بچه است؟ ای خدا پرنسس" و مامان یکی از بچه ها گفت: "طلاست" و آخرش مربی گفت میشه زیر ماسک رو ببینم؟ و نگم از اینکه چقدر ذوق مرگ بود و میگفت باید به مامانم اینا که میان نشونش بدم. مامان میمیره براش و وقتی از آموزشگاه اومدیم بیرون و منتظر همسر بودیم دیدم یک آقای میانسالی اومد از ماه خداحافظی کرد در حالیکه ما ندیده بودیمش و من حدس زدم پدر مربی بوده. بعد هم برای باباش تعریف می کرد که گفتند طلاست. بعد یک جور خاصی هم فکر میکنه مو طلایی باشه قشنگه :)) 

یک چیز دیگه که ذهنم رو در مورد ماهک ذهنم رو درگیر کرده سرعت حرف زدنش هست. ماهک سرعت حرف زدنش زیاد نیست از طرفی بین صحبتاش خیلی اِ اِ اِ می کنه و کمتر کسی رو دیدم که صبور باشه تا ماهک حرفش رو کامل بزنه. خصوصا توی کلاس همکلایش سریع صحبت میکنه و اینطوری میشه که گاهی حرفای ماهک نیمه کاره میمونه. اگرچه من صداش میکنم و ازش میخوام حرفش رو ادامه بده ولی خوب نمیدونم این مدل صحبت کردنش عادیه؟

و خیلی ذهنم درگیره که اینقدر تنهاست و خونه. ولی همچنان به خاطر کرونا احتیاط میکنیم وگرنه خیلی دلم میخواد ببرم باشگاه. چقدر خوب میشد که این وضع تمام بشه و من یک باشگاه مادر کودکی پیدا میکردم و زمان ورزش ماهک من هم برنامه خودم رو میداشتم

مسئله دیگه اینه که خیلی سال قبل سنتور کار میکردم اما اون زمان من خیلی دلم میخواست تنبک برم و مامان دوست نداشت چون من خیلی شلوغ بودم و مامان میترسید توی مراسم ها اگر تنبک ببینم بخوام بزنم. خوشش نمیومد توی مراسم ها از این کارها بکنم اگرچه که من با همون نابلدیم هم از همین کارا میکردم :))) حالا به این نتیجه رسیدم که من باید یک سرگرمی برای خودم داشته باشم و با این وضع کرونا و بچه فعلا بهترین گزینه موسیقی هستش چون هفته ای یک جلسه است و کلاسها رسما خصوصی هستش. ولی نمیتونم تصمیم بگیرم چی برم. همسر میگه سنتور رو بدیم ردیفش کنند همین رو برو. من هم  به هنگ درام فکر میکردم اما شک دارم که میخوامش یا نه. البته اگر امکانش بود ترجیح میدادم برم پیانو چون صداش خیلی آرومم میکنه ولی خوب فعلا خرید پیانو تو اولویت نیست ضمن این که همسر بدش میاد بخواذ پیانو دیجیتال بخره تا من راه بیفتم و بعدا بخواد پیانو آکوستیک بخره و معتقد هست این پول حروم کردنِ. بعدم به یک چیز معمولی راضی نیست و میخواد آکوستیک رویال باشه و الان نه پولش هست نه جاش :)) خلاصه که موندم همون سنتور رو برم؟ من خیلی پایه موسیقی سنتی نیستم و از سازهای سنتی هیچکدوم دیگه رو دوست ندارم که برم. از کلاسیک هم هنگ درام و پیانو رو دوست دارم یاد بگیرم. 

خیلی کار دارم ولی با ده روز سختی که گذشت هنوز رو مود کار نیومدم اما خیلی خوشحالم که وقتی دیروز با مامان حرف میزدم خوشحال بود که بدهی ها تقریبا تمام هستش و الان شبها راحت تر میخوابه. به برادرک هم زنگ زدم که حرف بزنیم اما کار داشت و نشد صحبت کنیم. 

این هفته میرم ناخنهام رو درست کنم اما هنوز نمیدونم چه رنگی بزنم. ماهک هم که میگه لاک کریسمس بزن :)) یعنی یک موقع هایی رنگ مدل انتخابی لاکم برای دل ماهکِ ها. البته از مدلهایی که خودم هم خوشم بیاد. بالاخره دفعه قبل لمینت کردم پیش یک ناخن کار دیگه و اینقدر تمیز و قشنگ شده بود که هنوزم دوستشون دارم با اینکه بلند شده و اصلا هم لب پر نشد مثل سریهای قبل. اصلاح هم باید برم اما خیلی درد میاد :(((

آخی. چقدر خوبه فقط بنویسی و برات مهم نباشه جمله ها و کلمه ها ترتیبشون چطور باشه. ماهک منتظره برم باهاش کارتون ببینم و من هنوز خوابالودم.

دیروز که بهتر بودم و بیان باز نمی شد روی کاغذ نوشتم در راستای چالش دست خط که اونم میزارم همین جا. جای دستم خوب نبود اما سعی کردم خواناتر بنویسم.

 

شاید 60 درصد آره. ببین اگه کاغذ دستم باشه و واقعاً دقت کنم بیشتر می تونم بخونم. ولی اینجوری سخت تره دیگه به خاطر نور عکس یا تار بودن و اینا. بیشتر حدس زدم کلماتتو تا اینکه بخونم :)))

خوش خط :*** منم عاشقتم ..


عکسا نمیدونم چرا واضح نمیشد

باز خوبه تونستی حدس بزنی :)))


من بیشتر 

تو روح بیانِ بدون ایموجی

ا دوباره از اینا :)))) دست خط :*

تونستی بخونی؟ :)))

سلام

برای دوتا پست قبلی خواستم کامنت بذارم که گفت غیرفعاله :))

فدای سرت

کلییییییییییییی با این آهنگ کیف کردم سرکار :)))) منم خیلی دوستش دارم اما ریمیکسش رو نشنیده بودم

ماه عااالیه ماشاالله عااالی

تو چشم بودن گاهی اذیت کننده میشه ولی در کل حس بدی نداره، منم مثل ماه بودم و هرجا میرفتم ازم تعریف میکردن واااای موهاش طلاس و چقققققدر سفیده و اینا هنوزم تو ذهنم مونده :)) یا بزرگتر هم شدم بارها پیش اومده تو سالن برای رنگ اومدن و از آرایشگر خواستن رنگ موهای من براشون بذاره :)) خودم فکر نمیکنم مشکلی ایجاد شده باشه برام جز اینکه الان بشدت حجم موهام کم شده و من خیلییییییییییی غصه شون میخورم :))) همین

برای آروم صحبت کردنش سعی کنید باهاش زیاد صحبت کنید باهم، ولی تو قصه هایی که برای من میگه تاحالا متوجه کند صحبت کردن نشدما، شاید فقط خودتون حساس شدین :)

سلام جانِ دلِ مژه قشنگ

عه چرا؟
مرسی عزیزم 

چقدر خوب :)) ریمیکسش انرژی بیشتری برای من داره
قربونت برم خودت هم عالی هستی

ای بلای بلاند
پس خوبه!!!
هیچوقت هم اون رنگی در نمیاد :)))
ای جان دلم

ببین کلا خوب حرف میزنه ولی یه وقتا طول میکشه کلمه موردنظرش رو پیدا کنه و هه هه هه می کنه تا کلمه ش رو پیدا کنه

چه دستخط قشنگی… انرژی هات میره بالا قشنگ معلوم میشه از نوشته ها…

چشمات قشنگ میبینه محدثه جان

واقعا همینطوره 
البته که شماها به خاطر لطفتون بیشتر متوجه میشید
عاشقتونم
دوشنبه ۶ دی ۰۰ , ۱۷:۱۳ ماه توت‌فرنگی

خیلی پست خوبی بود و چسبید.

آقا من مرددم چالش دست خط رو شرکت کنم. خیلی جالب نمی نویسم چون اصلا خیلی وقته رو کاغذ ننوشتم و مدام با گوشی می نویسم. 

چه عالی 
شرکت کن 
خوب شاید به نظر خودت جالب نیست :)

وای خیلی خوشحالم که حالت بهتره 😍😍😍

قبون اون دختر خوشگل طلایی 🤗🤩 

حالا هی دست‌خط قشنگتون بکنید تو چشم و چالم 😁😁😁 بیا بغل غزل جون

 

⁦༼ つ ◕‿◕ ༽つ⁩

مرسی یاسی عزیزم :*

مرسی عزیزم خدا دخترای گلت رو حفظ کنه
بیخیال یاسی :))
میخوای یه خرچنگ قورباغه بنویسم که نره تو چشم و چالت؟ :))))

چه بغل قشنگی اینو از کجا آوردیش
بیا بغلم
⁦༼ つ ◕‿◕ ༽つ⁩
دوشنبه ۶ دی ۰۰ , ۱۳:۲۸ شارمین امیریان

سلاااام😍

ناامیدم کردی گفتی ماه دوست نداره بچلونیش😏 می‌دونی که من چه‌قدر به چلوندن بچه‌ها اهمیت می‌دم😁

 

 

این پست خیلی انرژی مثبت قشنگی داشت😍

سلام سلام

والا اینطوریه دیگه عصبانی میشه
باید یه راه دیگه پیدا کنی :)))

خدا رو شکر
بازم دارم انرژی مثبتا
بیا بریزم تو دامنت :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تازگی اینجا نیاز روح من است
.
.
.

به قول ماه کوچکم "قدرت جادویی، درونتِ"


من در بلاگ اسکای

https://life-time.blogsky.com/
Designed By Erfan Powered by Bayan