به وقت زندگی

این زندگی تازه و آرام

خشم در نوشته

 

با خودم قرار گذاشته بودم که یک ساعت اول بعد از خواب از هیچ وسیله الکترونیکی استفاده نکنم. ولی یک پیامی رو توی دایرکت باید چک میکردم . بالاترین پست در مورد وضعیت آشفته اصفهان به دلیل خشکسالی بود. یک لحظه به دلیل شباهت اسم فکر کردم دختر خاله آن پست را نوشته و خوب بدون فکر شروع کردم به خواندن و الان بیشتر از دو ساعت است که به دلیل روایت یک اتفاق تلخ از سالهای قبل از اصفهان، با توصیفی تا آن حد دلخراش قلبم چنان مچاله شده که نمی دانم با کدام اتوی احساسی باید بازش کنم. پست تمام شده و نشده پیج آن دوست را آنفالو کردم. اما وقتی بعد از دو ساعت با وجود بیدار شدن ماهک و دیدن و صحبت کردن با مامور مُسن و خوش معاشرت مخابرات که برای بررسی مشکل اینترنت آمده بود و می گفت: "کجایی خانوم؟ همسایه تون منو بیچاره کرد. می گفت تو کی هستی؟ چرا اومدی؟ میگفتم مامور مخابراتم. میگفت نه لابد در باز بوده اومدی تو. خانم مارپل بود. وقتی فامیلتون رو گفتم بالاخره کوتاه اومد و رفت" و من کلی خندیدم از رفتار خانم همسایه طبقه دوم و به آقا گفتم که قبلا دزد آمده بود خانه اش و خیلی می ترسد؛ بهتر نشدم، برای آن دوست نوشتم: "همه ما از این اتفاقها ناراحتیم اما فکر می کنم لازم نباشه برای مطرح کردن میزان ناراحتیمون، نوشته ای تا این حد دلخراش منتشر کنیم. من هم این خبر را سالها پیش شنیده بودم اما با توصیف دلخراشت نفسم بند آمد .... فکر می کنم ماهایی که می نویسیم باید تلاش کنیم هم حرفمان را بزنیم هم حد خشونت متن مون رو از یک اندازه ای بیشتر نکنیم که تا این اندازه کسی بهم بریزه وگرنه بحران خشکسالی، حقیقتا بحران وحشتناکی هستش. همه مون ناراحت و خشمگین هستیم اما لازمه مراقب هم هم باشیم."

برایش این را نوشتم اما واقعا میشود مراقب میزان خشم و ناراحتی در نوشته هایمان باشیم و از خواننده مان مراقبت کنیم؟

خشم چیز مخربیه، مخصوصا وقتی از دست کسی کاری برنیاد... من دیگه خبری دنبال نمیکنم..

دقیقا
منم مدتهاست اخبار رو دنبال نمی کنم

منم اصلا این مدت اخبار شهرم را دنبال نکردم . نه که برام مهم نباشه که محاله نباشه چون خودم دارم اینجا زندگی میکنم و نگران شهرم و عزیزانم و فرزندم هستم اما چون کاری از دستم برنمیاد پیگیری اخبارش هم دردی ازم دوا نمیکنه که هیچ تازه از لحاظ روحی داغونم میکنه

اینه که همه چیز را سپردم به تقدیر و دستهای تونای خداوند 

الخیر فی ما وقع 

حتما باید به اینجا برسیم تا فکری بکنیم

منم اصلا
کاش تدبیری اندیشیده میشد

سلام 

کاری به میزان دردی که این دست اتفاقات بر جان وارد می‌کنن، ندارم...

بنظرم همونطور که توی دنیای واقعی باید خشم رو کنترل کرد و هر کلمه‌ای رو به زبون نیاورد، توی مجازی هم باید مراقب انتخاب واژه‌ها بود...

هزاران چشم میزبان این نوشته‌ها هستن، معلومه که مراقبت لازمه... خشم و خشونت و واژه‌های بد درست مثل تازیانه به روح آدمیه... البته بعضی عادت می‌کنند و این درد براشون یکنواخت میشه اما دردِ این تازیانه به فطرتمون قطعا وارد میشه

سلام آرامش عزیز

همینطوره که میگی
واقعا از اون روز بهم ریختگی هام بدتر شد 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تازگی اینجا نیاز روح من است
.
.
.

به قول ماه کوچکم "قدرت جادویی، درونتِ"


من در بلاگ اسکای

https://life-time.blogsky.com/
Designed By Erfan Powered by Bayan