به وقت زندگی

این زندگی تازه و آرام

کافه ژپتو

 

یک وقت هایی باید سخت گیری ها را کنار بگذاری و خودت را آزاد بگذاری و میان همه دلواپسی ها، مشغله ها، ترس ها، حال طوفان زده و خانه ای که در آن سگ می زند و گربه می رقصد؛ یک کتاب راحت و عاشقانه برداری و همه چیز جز واجبات زندگی را تعطیل کنی و شب و روزت خلاصه شود در داستان کتاب. بشوی مهتا، بشوی میراث، حتی خیام و جای تک تک شان بخندی، رنج بکشی، عاشقی کنی، بترسی و از ته ته دل گریه کنی

یک وقت هایی باید کتابی راحت و عاشقانه برداری و تمام احساساتی که در خودت تلنبار کردی را در نیمه شبی که همه خوابند و خانه غرق در سکوت است، در تنهایی محض بریزی بیرون. بدون نگرانی، بدون اینکه کسی تو را از آن حس بکشد بیرون، بدون اینکه کسی مزاحم برون ریزی های درونت شود و نزدیک طلوع خورشید در حال شستن دستهایت، در آینه زنی با چشمهای ریز شده و پف کرده از بی خوابی و اشک را ببینی که تمام شب نخوابیده اما حالش خوب است. زنی که مدت طولانی بود که درونش بهم ریخته بود و حالا فقط با خواندن یک کتاب شیرین و قشنگ در خلوت شب، تمام احساست بروز نداده اش را زندگی کرده و آرامشی خوشایند و دلپذیر وجودش را در بر گرفته

 

آنقدر که تا سر انگشتانش ضعف رفته از عاشقی کردنهای با مهتا و خیام که خواستنی تر از آغوش عشقش جایی برای خواب نمی خواهد اما صبح است و باید کمی خوابید وگرنه کل روز سرش گیج می رود. صبح است و اگر خودش را در آغوش او پنهان کند تا بخوابد او بدخواب می شود و بیدار. ماهک پتوی مرا عاشق است و با آن خوابیده. پتوی صورتی کودکانه اش را میان بازوانم در آغوش می کشم و روی بالشِ عشقم در کاناپه فرو می روم. 

با صدای مردانه اش و سنگینی تَنش که مخصوصا برای بیدار کردن من، روی تنم انداخته، هوشیار می شوم. "بیدار شو کوچولو. گرسنه ایم. صبح شده." و من از شدت کم خوابی نای تکان خوردن هم ندارم. میگویم "دیر خوابیدم کتاب می خوندم." قلقلکم می دهد و می گوید: "اشکال نداره. بیدار شو." فقط دو ساعت خوابیده ام. سخت است اما من که به خاطر رسیدگی به کارهای عقب افتاده، دیشب بیدار ماندم تا کتاب را تمام کنم؛ به خواب کج دهنی می کنم و به زور تنم را از کاناپه جدا می کنم.تا ظهر سرگیجه دارم اما خوبم و با همه بی خوابیها خوشحال ترینم.

کافه ژپتو را از وقتی برای اولین بار چاپ شد (آذر 99) دلم میخواست. موقع خرید از نمایشگاه امکان خریدش نبود و بعد به خاطر کتابهاب نخوانده کتابخانه ام نخریدمش تا ابنکه این دفعه آخری، آزی کتاب را روی کیفم گذاشت قبل از شروع اصلاحم.

عاشقش شدم. چون کتابهای عاشقانه حالم را خیلی خوب می کند. از شما چه پنهان عاشق ترم داستانی هایی را که رگ و ریشه ای از مرگ و روح دارند. این مقوله عجیب مرا به دنبال خودش می کشاند. اگرچه این روزها اغلب کتابهای غیر داستانی می خوانم و از ایرانی ها، کتابهای نویسنده های قدیمی را بیشتر پیگیر بوده ام. اما گاهی باید سنت شکنی کرد و از حصار تنیده دور افکار و سلیقه، قدم بیرون نهاد. به نورسیده ها امکان ظهور  و شکفتن داد و میان عاشقانه ها دنبال درس زندگی بود. نغمه عزیزم بهت افتخار می کنم. 

 

شنبه 30 مرداد

 

غ‌زل‌واره:

+ خیلی وقت بود راجع به کتابهایی که میخونم ننوشته بودم. حالا از اون حس درومدم اما خیلی اون دو روز بهم چسبید

 

+ قبلا خوب میدونستم چه کتابهایی خوندم چون اغلب از طاقچه بودند با فیدیبو اما الان اینقدر از جاهای مختلف کتاب خوندم که از دستم در میره

 

غزل جان من دارم کتاب صوتی شیفتگی ها رو توی فیدیبو گوش میدم

رمانی عاشقانه و معماییه و چون گفتی رگ و ریشه ای از مرگ داشته باشه فکرکردم شاید دوست داشته باشی من که فعلا جذبش شدم :))

مرسی از معرفیت حتما میزارم تو خوندنی های آینده

کپی برای خودم عزیزم...

توی قسمت نوت گوشیم☺️

نوش جونت :)

واقعا یک روزهایی باید سخت گیری ها رو کنار گذاشت و فقط به حال خوب خود پرداخت...

دقیقا

منم عاشق کتاب خوندنم

کلی هم کتابهای نخونده توی اپلیکیشن هام دارم.

غزل بانو جان،

متن اول پستت خیلی دلنشین بود.

با اجازه ، کپی💜

منم همینطور
کپی برای کجا آیا؟
ممنون میشم اسمم کنار نوشته ام باشه

سلام.

حال خوبت پایدار عزیزم.

 

یه بدی فیدیبو (که البته نمی‌دونم بقیه اپلیکیشن‌ها دارن یا نه) اینه که هر بار وهردش می‌شی باید کتابی رو که در حال خوندنشی دوباره دانلود کنی :/ مال تو هم همین طوره؟

سلام از ماست دوستم
مرسی مهربونم

نه شارمین جانم اینطوری نیست از من
البته من از کاربریم خارج نمیشما فقط فیدیبو رو میبندم
فقط وقتی ورژنش رو عوض میکنم همه چیزش پاک میشه چون نطخه قبلیشو پاک میکنم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تازگی اینجا نیاز روح من است
.
.
.

به قول ماه کوچکم "قدرت جادویی، درونتِ"


من در بلاگ اسکای

https://life-time.blogsky.com/
Designed By Erfan Powered by Bayan