به وقت زندگی

این زندگی تازه و آرام

پرسه در خیال و درون

 

گاهی بهترین لحظه را غرق شدن در رویاهایمان می سازند

کافیست در رویایمان حضور کامل داشته باشیم و تمام حواس پنچگانه مان را به کار بگیریم

غزل

 

مهمان های عزیز 2

 

 

در هجده سالگی، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید

وقتی چهل ساله می شوید، اهمیتی نمی دهید دیگران در مورد شما چه فکر می کنند

و زمانی که شصت ساله می شوید، پی می برید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده است. یا اگر فکر میکرده نگران تفکر شما در مورد خودش بوده

تا فرصت داری جانانه زندگی کن

 

نقل از جک کانفیلد در کتاب قطار سرعت به سوی ثروت

 

مهمان‌های عزیز

زند

 

همین دوندگی های گاه و بیگاه است که زندگی را هیجان انگیز می کنند

یادم باشد گاهی بی دلیل و فقط برای پذیرایی از شخص خودم تا سر حد توان بدوم و از نفس بیفتم

در عوض وقت خواب راضی ترین  انسان روی زمین باشم

و با آرام ترین ذهن دنیا خودم را مهمان سکوت شب و گرمای بالش پتوی روی تخت بکنم

غ‌زل

 

جای خالی

 

مهمان ها رفتند و جایشان به شدت خالی است. صدای چرخش لباسها در ماشین لباسشویی سکوت خانه را شکسته و من با کمری که هنوز درد می کند؛ خانه را نظم داده ام و خوابالوده در تلاشم که دوباره کارم را شروع کنم. اگر ماهک زود بیدار نشود. گزارشی نوشتن را دوست ندارم اما روزهای بودن با پدر مادر همسر را آنقدر عاشقم که دوست دارم تمامش را بنویسم. این چهار روز جز بهترین روزهای عمرم بود اگرچه بابت کارهای انجام نشده ام در بدو ورودشان به شدت ناراحت و مضطرب بودم اما زدم به در بی خیالی و لحظه حال را زندگی کردم.

 

دخترکِ پاییزی من

 

 

تمامِ من فقط با یک جمله آرام گرفت

"دخترتان سالم است"

شنیدن این جمله را هزاران بار برای هر پدر مادری آرزو می کنم. زیرا شنیدن اش در عین اطمینان هم شیرین و دلگرم کننده است

 

 

دلواپسی

باید آرامش داشته باشم. نگرانی‌هایم را در درونم حبس کرده‌ام و رسما احساس خفگی دارم. اما گفتن‌اش هم برای دیگران دردی دوا نمی کند علاوه بر اینکه همسر گفتن چنین مواردی را جار زدن می داند. حتی برای خانواده‌هایمان. البته که گفتنش سودی جز نگران کردن‌شان ندارد. از طرفی آخر هفته احتمالا مهمان داشته باشیم و من با دکتر رفتن ها فرصتی برای مرتب کردن خانه ندارم و همین کارهای پیش رو هم مزید بر علت شده که استرسم مضاعف شود.

امروز سومین روزی است که ماهک راه می رود و مفصل هیپ اش صداهای بلندی می دهد. دکتر دیشب معتقد بود که جای نگرانی نیست چون دردی ندارد. با وجود اینکه دیشب و دیروز خوب بودم؛ امروز دوباره نگرانم. سختی کار آنجاست که باید این نگرانی را از دید ماهک پنهان کنم.

خرده عادت‌ها

عشق گتاب

بعد از دو روز استرس برای ماهک؛ کتابی از فدیبو پلی کردم و خودم را بین شلوغی‌های آشپزخانه و صدای کلمه‌هایی که با تمام وجود نیاز به شنیدن‌شان داشتم، غرق کردم و بی اغراق، حالم زیر و رو شد. دلم آرام گرفت و ذهنم سبک شد. ماهک را به در آغوش آفریدگار سپردم و خودم را در دستانش رها کردم.

خوب کردن حال خودم

چقدر خوبه که زندگی کمی به حالت عادی برگشته.

با خودم رو راست نیستم

من دارم همه تلاشم رو می کنم 

اما حقیقت یک جمله است

 

حوصله سر رفته

تازگی اینجا نیاز روح من است
.
.
.

به قول ماه کوچکم "قدرت جادویی، درونتِ"


من در بلاگ اسکای

https://life-time.blogsky.com/
Designed By Erfan Powered by Bayan