مهمان ها رفتند و جایشان به شدت خالی است. صدای چرخش لباسها در ماشین لباسشویی سکوت خانه را شکسته و من با کمری که هنوز درد می کند؛ خانه را نظم داده ام و خوابالوده در تلاشم که دوباره کارم را شروع کنم. اگر ماهک زود بیدار نشود. گزارشی نوشتن را دوست ندارم اما روزهای بودن با پدر مادر همسر را آنقدر عاشقم که دوست دارم تمامش را بنویسم. این چهار روز جز بهترین روزهای عمرم بود اگرچه بابت کارهای انجام نشده ام در بدو ورودشان به شدت ناراحت و مضطرب بودم اما زدم به در بی خیالی و لحظه حال را زندگی کردم.
- دوشنبه ۳ آبان ۰۰