عجیب می گذرند این روزها
این روزهایی که در جنگ و صلح با خویشتن،
لحظه ای آرام ترین
و لحظه هایی ناآرام ترین زن روی زمینم
غزل
- يكشنبه ۸ اسفند ۰۰
- ادامه مطلب
این زندگی تازه و آرام
عجیب می گذرند این روزها
این روزهایی که در جنگ و صلح با خویشتن،
لحظه ای آرام ترین
و لحظه هایی ناآرام ترین زن روی زمینم
غزل
یاد گرفتی ظاهر زندگی دیگران رو ببینی و با خودت بگی
عجب شانسی داره،
چقدر راحت زندگی می کنه
خوش به حالش پولداره
خوش به حالش خوشحاله
خوش به حالش که راحت خرج می کنه
خوش به حالش که .....
هنوز یاد نگرفتی با خودت فکر کنی که تلاشهای سخت و خستگی ناپذیری پشت همه موفقیت ها و آسایش های فردی هست که داری می گی خوش به حالش
کمی واقع بین باش
برای داشتن زندگی که دوست داری باید تلاش کنی
و اول باید روی رشد و توسعه خودت سرمایه گذاری کنی
غ ز ل
اگر روزی برسد که بتوانی مسئولیت تمام زندگی و درونیاتت را به عهده بگیری
پس حتما روزی هم فرا می رسد که تو بتوانی کنترل تمام زندگی و درونیاتت را کامل در دست بگیری
راه طولانی است و مسیر طاقت فرسا
تنها باید مَرد سفر باشی
آنگاه زمانی می رسد که به خود می آیی و می بینی تلاشهایت،
آسفالت سخت نقابهای بی شمارت را ترکانده
خودش را به سوی نور کشیده
آری
تلاشهایت جوانه زده و به بار نشسته
غزل
زندگی زیادی کوتاه است
اما چقدر ما طولانی تصورش می کنیم
لذت بردن و خیلی کارهای دیگر را به تعویق می اندازیم
و مهم تر از همه زندگی کردن را
غافل از این که شاید فرصتمان بسیار کمتر از آنی باشد که تصور می کنیم
دیگران هر چقدر هم نزدیک باشند و صمیمی
باز هم هیچ کس به جز من قادر به تغییر، آگاهی و رشدِ من نیست
من و فقط منم که باید مراقب آگاهانه زیستنم باشم
غزل
رنج دردناک است و طاقت فرسا
اما زمانی که به پایان میرسد
شیرینترین لحظههای عمر را تجربه میکنیم
غزل
گاهی رنج چنان ناگهانی سر و کله اش پیدا می شود که به طرز اسفناکی آچمز می شوی و میان دست و پا زدنهایت به دنبال دلیل می گردی. در آنِ واحد 100 دلیل برای آن رنج پیدا می کنی که تا قبل از آاین هیچکدام را عامل رنجی در آینده نمی دیدی و وقتی تشخیص نمی دهی کدام عامل اصلی بوده شاید بهترین کار این باشد که فقط افکارت را کنترل کنی. اما کنترل افکار هم به این سادگی ها نیست. اصلا گاهی به نظرت می رسد به هیچ چیزی فکر نمی کنی اما سرت که علایم جسمانی خلاف این را نشان می دهد