به وقت زندگی

این زندگی تازه و آرام

؟ و تمااام

پروسه سه ماهه اومدن خواهرک تمام شد

و من واقعا متاسفم که چقدر حرص خوردم

چون در هر صورت این سه ماه میگذشت

البته که وقتی خیالم از اومدن و رفتن نسرین اینا راحت شد، تازه تونستم خوشحال باشم از اومدن خواهرک ولی اینقدر خسته و مضطرب بود که گاهی حتی فرصت چند جمله صحبت خواهرانه هم نبود و فقط حسرتش به دل من میموند و دلگیر میشدم

از همه این سه ماه، حلیم بادمجونی که مامان برام فرستاده بود، تولد ماهک تو رستوان ربوشف و ارکیده روز آخر برام خیلی بولده و عین یه رویای شیرینه این دیدارهای هر هفته

با این وجود من خوب نیستم. از روزی که با حامی بحث کردیم دیگه به مود خوشحالم برنگشتم مگر موقتی و چند ساعتی. حالتهای جسمی افسردگی رو به وضوح دارم و قسمت مسخره اش اینه که حامی همچنان معتقده که اون جمله لعنتی حرف بدی نبوده 

دلم میخواد بی پرده، بی سانسور تمام نشخوارهای ذهنیمو اینجا بنویسم. بدون اینکه فکر کنم نظر بقبه چیه. احساس میکنم مغزم زیادی شلوغه و نمیزاره زندگی کنم.

چقدر کودکانه فکر میکردم وقتی این پروسه سه ماهه تمام بشه من به جاهای خوبی ارتقا پیدا میکنم به لحاظ حساسیت هام در حالیکه هنوز به خاطر دستشویی بردن ماهک تو آزمایشگاه تنم داغ میشه که نکنه خوردم به سطل دستشویی؟! با اینکه ماهک میگه نخوردی و من تمام اون لباسها رو شستم. خسته ام از این فکرا و فوبیای کثیفی. 1

۴۵. تقدیس

بعضی غم ها مقدس اند

قداست، نه از آن نوع مزخرفی که به ما آموختند

از آن گونه که وقتی از سنگینی‌شان، سیلی محکمی خوردی 

و دوران سوگ و اندوهت رو به افول گذاشت

چیرهای تازه ای بر تو آشکار می شود که بدون تجربه کردن آن غم، هرگز نمی آموختی

غزل

 

۴۴. دستم به دامانت ... از دست من نرو

گاهی بزرگترین داراییت ...

 یک بغض شکسته است که میتونی بلند بلند و بدون نگرانی از حضورِ ماهِ کوچکِ خونه خالیش کنی.

 

۴۳. اینا زومن رو من مدل میکروسکوپی‌

قفلی زدم رو آهنگ "زومِ" بهزاد لیتو و علی بی.

 

و با اینکه متن آهنگ بی ربط به وضعیتِ منه اما ریتم و بعضی حرفاش باعث تخلیه روانمه. با اینکه اهل فحش دادن نیستم، دوست دارم پامو بزارم رو گاز و همه آهنگ رو با تمام الفاظ بی ادبانه اش بخونم.

 

42. بازگشت به زندگی

اگر مثل روزهای قبل، از غروب، دردِ رنجی که آزارم میده غود نکنه، امروز خیلی بهترم. اصلا از صبح خوب بودم. رنج هست. ناراحتیش هست اما آدم موجودِ عجیبیِ. بعد از سوگواری برای اونچه که از دست رفته می بینه، کم کم آروم میگیره و دوباره از نو شروع می کنه. 

41. من کیستم؟

قلبم بدجور شکسته

و هر روز که میگذره اینو بیشتر از روز قبل حسش می کنم 

40. من یا تو؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مینیمال نوشت

زمان گذشت و درد زایل شد

میگویم و میخندم

اما اندوه همچنان، کم و زیاد پا برجاست

این اندوه مدتیست که با من است و به گمانم با شنیده ها و دیده های این مدت جانًِ تازه‌‌ گرفته و چنان است که اگر در کمال آرامش و خوشی چند نُت غمگین در گوشم نواخته شود غم چونان حدت می گیرد که گویی هم اکنون عزیزترینی مرا ترک گفته و بارِ غمِ جان کاه فراق، بر دوش من چنان سنگینی می کند که کمرم را خم کرده است

 

 

۳۸. برای تو

در این لحظه در نقطه ای از درد جسمی و رنج روانی قرار دارم 

که اگر اجازه انتخاب داشتم 

نیستی را برمیگزیدم

اگرچه که این انتخاب، انتخابی از شدت ضعف و استیصال است

دردِ زیاد توانم را زائل کرده و واقعیت تلخی که روی سرم آوار شده ناتوان ترینم کرده

متاسفم که نتوانستم واقعیت قلبم را به تو بنمایانم

و امروز اینقدر تلخ و گزنده شنیدمت

کاش همین حالا درد به پایان برسد و توانم را باز یابم. آنگاه جور دیگری زندگی کنم چونانکه از نظر تو تظاهر به نظر نرسد و گشاده و مردانه به استقبال قلبم بیایی

۳۷.

سرم درد میکند

حوصله ندارم

تازه همه چیز را مطابق آسایش و راحتی ام سر و سامان داده ان

دلم نمیخواهد کسی خلوتم را بهم بزند

اما باز هم قرار است خلوتم بهم بخورد

و من انگار هرگز با این موضوع کنار نیامدم

امیدوارم روزی نرسد که حسرت این روزها را بخورم

و همچنان پرم از انتظار....

 

۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ . . . ۱۸ ۱۹ ۲۰
تازگی اینجا نیاز روح من است
.
.
.

به قول ماه کوچکم "قدرت جادویی، درونتِ"


من در بلاگ اسکای

https://life-time.blogsky.com/
Designed By Erfan Powered by Bayan