به وقت زندگی

این زندگی تازه و آرام

۴۴. دستم به دامانت ... از دست من نرو

این روزا چقدر احساس حماقت دارم که بچه دار شدم

واقعا من چی دارم که بدم به این طفلک معصومی که به این دنیا دعوتش کردم؟

غم تنها بودنش (نداشتن خواهر برادر) بعد از نبودِ من و باباش خیلی آزارم میده

کاش منی که میخواستم یک دونه بچه داشته باشم بچه دار نمی شدم

این کوچولوی دوست داشتنی تمامِ منو پر از عشق میکنه

ولی من ازش خجل و شرمندم

من حتی خودمو نمیتونم جمع کنم. میخوام چی بهش یاد بدم.

یادم نمیاد آخرین باری که تا این اندازه غمگین بودم کی بود.

میشد حالم خوب نباشه ولی بیشتر اضطراب و استرس بود نه غم

کاش چیزی برای عرضه به خودم داشتم.

کاش مثل قبل میتونستم فکر کنم که منم تلاش کردم که بهتر بشم

نه که مثل حامی بشم که به من میگه: "تو اهل یادگیری نیستی. برای سرگرمی کتاب میخونی. مطلب علمیِ خاصی که نمیخونی"

من اون چیزی که براش تلاش کردم رو بدست نیاوردم.

رنج و.س.و.ا.سِ لعنتی بهتر نشد و از هر راهی بتونه زجرم میده

 حالا هم غم تازه ای درونم جان گرفته.

غزل واقعا متاسفم که هیچوقت نتونستم جوری که باید و شاید دوستت داشته باشم

متاسفم که هنوزم یاد نگرفتم دوستت داشته باشم

متاسفم که نتونستم لاقل کارهایی که کردی رو به شکل ارزنده ای ارائه بدم تا دیده بشه

غزل متاسفم 

متاسفم 

متاسفم

با همه وجودم

غزل جانم برای تک بچه بودن ماه خودتو ناراحت نکن ... الان نسبت به زمان ما تعداد بچه های تک فرزند خیلی بیشتره و همین باعث میشه در آینده بچه ها بیشتر با دوستاشون صمیمی باشند.

همین الانشم خیلی از خواهر و برادرها هستند که نبودشون بهتر از بودنشونه .

 

با خودت مهربون باش 

من وسواس داشتم هنوزم دارم ولی کمتر شده فقط هم یه تمرین ساده داشتم ... مثلا وقتی میدونم مهمون اومده و از سرویس میاد بیرون به اینکه دستهاشو تمیز شسته یا نه"فکر" نمیکنم ... سعی میکنم زوم نکنم روی اینکه این سیبی که دست قندونه آیا کاملا تمیزه یا نه و ... هربارم که وسواس شستن دستهام زیاد میشه آگاهانه پاسش میدم به ده دقیقه ی دیگه.

آره خوب دنیا به این سمت میره
امیدوارم دوستای خوبی نصیب بچه هامون بشه

من فقط یه لحظه حس کنم کسی دست نشسته تب میکنم. سرم میسوزه
لعنت به کرونا که همه چیزو بدتر کرد
خیلی تلاش کردم و خوردم زمین
الانم ناامید نیستم فقط خسته ام

در مورد پیشنهادت هم باید دوباره بخونمش و اگر سوالی داشتم ازت بپرسم مهربونم

غزل نیاز نیست به ماه یاد بدی 

ماه میبینه و یاد میگیره 

غزل عزیزم حق داری غم داشته باشی ولی میشه لطفاً تو غمت نمونی؟!

میشه همه اینهایی که گفتی رو شخصی نکنی؟!

جایی بذار برای اشتباهات و قصور و اثر دیگران،همه ش سهم تو نیست عزیزم 💜

آخه میدونی؟
من یک مامانی داشتم که هیچوقت به خودش نمیرسید و من امسال که هی خرید کردم همچنان سخته برام که به خودم برسم و لباسهای قشنگ بپوشم
ترجیحم راحت ترین لباس و وضعیته
و اگر من خودم درست زندگی نکنم ماه همونو یاد میگیره
مشکلم چیزای این مدلی ‌تو رفتارم هست

دارم تلاش میکنم که تو غم نمونم
مرسی که هستی مهربونم

بیا بغلم غزل ...

 رهآ جانم🥰🥰

غزل جان :((

منم نسبت به تنهایی احسان همچین احساس بدی دارم .

امیدوارم خیلی زودتر حال خوبت برگرده.

خیلی حس بدیه🥰🥰
مرسی رویای قشنگم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تازگی اینجا نیاز روح من است
.
.
.

به قول ماه کوچکم "قدرت جادویی، درونتِ"


من در بلاگ اسکای

https://life-time.blogsky.com/
Designed By Erfan Powered by Bayan