صدای قطره های باران
شیرین زبانی های دخترکی چون ماه
آماده شدن برای مدرسه
هیجانش برای خیس شدن زیر باران
و شور زندگی که در وجودش شعله می کشد و تو را نیز پر از شور و اشتیاق می کند
رانندگی زیر باران
تصویر آن تن کوچک و ظریف که با دستهای پر از مهرش برایت انرژی میفرستد
موزیک مورد علاقه ات
و باز هم رانندگی زیر باران
آینه آسانسور که خودِ خوابالود، بی آرایش و دوست داشتنی را به رخت می کشد
سکوتِ خانه
خلوتِ تو و خودم
قهوه پر ملات
صندلی کوچِکِِ زردِ و دوست داشتنیِ تراس
سابلیمینالی قوی که گاهی قدرتش آنقدر بالاست که خودت را در یک معبد هندی، درست روبروی استاد در حال مدیتیشن دسته جمعی می بینی
شور زندگی که این روزها در وجودت قلیان می کند
گرم شدن تنات از نوشیدن قهوه در خنکای یک روزِ پاییزیِ بارانی که نوید از پاییزی پر بار می دهد
چرخش دود
و بوی عود
اینست تمامِ زندگی
غزلوار:
+ دلم نیامد حس حال خوشِ این لحظه بیات شود.
از اونجایی که دیشب بعد از مدتها از روزمرهایم پست منتشر کردم، نظرات این پست رو می بندم. حرفی سحنی بود در پست قبل در خدمتم
- شنبه ۷ مهر ۰۳