به خودم قول شرف داده بودم که بعد از یک ماه اهمال کاری امشب شده بیدار بمونم باید انجامش بدم. با وجود اینکه خیلی دلم میخواست بخوابم کتری رو روشن کردم و بعد از شستن میوه ها یک چایی خوش رنگ ریختم و بعد از نوشیدنش با گز، یادم اومد که برای لذتبخش شدن کار بلید به شیوه قدیم عمل کنم. دنبال کردن یک داستان جذاب.
فیدیبو رو باز کردم و لابلای کتابهای صوتی ام دنبال یک رمان جذاب گشتم. مدتها بود هیچ کتابی نخونده بودم و حتی گوش نداده بودم. هر بار احتیاج داشتم به چیز متفاوتی، فایلهای دوره هام رو گوش میدادم که مرور بشن اونچه آموختم. بارها وسوسه شده بودم بخونمش و این بار بالاخره "کفش باز" رو پلی کردم. تقریبا کارم دو ساعتی طول کشید اما بالاخره انجام شد و من یک قدم به صلح درون نزدیک شدم. :))
سکوت شب، نداشتن حواس پرتی، فقط خودت بودن لذتنبخش ترینه
غ ز ل واره:
+ چرا حس نوشتن یک مدت قُل قل میکنه و گاهی اصلا بیدار شدنی نیس. خیلی وقته که حالم خراب باشه ترجیحم ننوشتنه اما خوب بعدش هم که روبراه میشم دیگه تب نوشتن خوابیده و بیدار نمیشه
+ اگر تا فردا ظهر کارم تمام بشه یک هدیه خوب پیش خودم دارم :)
- پنجشنبه ۲۲ تیر ۰۲